شب چهارم محرم الحرام(شب حضرت زینب)

سخنران:حجة الاسلام والمسلمین حاج سید علی طباطبایی

مداحان:حجة الاسلام شیخ ابوالقاسم باقری میدانی-کربلایی ابوالفضل دهقانزاده

زمان و مکان:بعد از نماز مغرب و عشا،موسسه خیریه فرهنگی مذهبی بیت الرضا بافق

.

گوشه ای از سخنرانی شب چهارم:


عبيد زياد شبث بن ربيع را درخواست کرد و او خود را به مريضي زده بود
در اين هنگام عبيد زياد نامه فرستاد که درون نامه آيه 14 سوره مبارکه بقره بود
شب عبيد زياد با شبث صحبت کرد و در دل او ترس و وحشت انداخت
و شبث قبول کرد که به کربلا برود
شبث با چهار هزار نفر به سمت کربلا حرکت کرد

شبث از طايفه تميم بود
شبث از جمله کساني بود که در قتل عثمان شريک بود و بعد از آن از اصحاب امير المومنين شد و بعد از آن جزء خوارج شد باز از آنها جدا شد و در سال 61 به کربلا رفت به يزيد پيوست
او کسي بود که تومار دعوت امام حسين را نوشته و سبب دعوت امام حسين عليه السلام بود
بعد از آن در قيام مختار ثقفي بود و در آنجا نيز به مختار خيانت کرد و باعث قتل او شد

بعضي از اقوال گفته اند که حضرت مسلم با فرزندانشان وارد کوفه شدند که به عنوان اسير يا امانت تحويل به شريح قاضي و بعد از شهادت حضرت به دست عبيد زياد داده شدند و زنداني شدند
قولي ديگر مي گويد در فرار روز عاشورا دستگير شده و به دست عبيد زياد داده شده و زنداني شدند
قولي ديگر که طفلان حضرت مسلم زنداني در کوفه بودند و فرزندان سيد الشهدا را نيز به مدت هفت روز در آن زندان اسير کردند و به هم رسيدند و بعد از هفت روز که خاندان سيد الشهدا را به شام بردند آن دو را در زندان نگه داشتند
يک روز تصميم مي گيرند که با زندان بان صحبت کرده و خود را معرفي کنند
عبيد زياد دستور داده بود تا آب گرم به آنها داده و يک وعده بيشتر غذا نداشته باشند
آنها کم کم شروع به معرفي خود کردند
پيرمرد زماني که فهميد که آن دو طفل فرزند مسلم هستند آنها رو آزاد کرد و براي راهشان غذا و آب آماده کرد و به آنها داد
در راه مهمان خانه زن مومنه اي شدند
در آن شب کاري به خانه آمد و گفت که براي پيدا کردن اين دو طفل جايزه اي به اندازه ديگه کامل انسان به او مي دهند
در شب حارث صداي گريه اي شنيد و با اصرار آنجا را باز کرد و از آنها که شناخت شروع به کتک زدن کرد
صبح حارث به دنبال آنها آمد تا آنها را ببرد
وصيت کردند تا بعد از مرگشان لباس خوني آنها را براي مادرشان بفرستد تا مادر منتظر نماند
دو طفل را به دست غلامش داد تا سر از بدنشان جدا کند
غلام شمشير را انداخت و خود را درون فرات انداخت و فرار کرد
آنها رو به فرزند خود داد و فرزندش نيز همان کار را انجام
خودش براي قتل طفلان مسلم رفت آنها خواهش کردن دو رکعت نماز بگذارند و بعد از سر ها را جدا کرده و تن ها را درون فرات انداخت.

تصاویر مراسم شب چهارم:

photo_2017-09-25_11-53-00 photo_2017-09-25_11-53-46  photo_2017-09-25_11-53-54 photo_2017-09-25_11-53-58 photo_2017-09-25_11-54-02 photo_2017-09-25_11-54-07 photo_2017-09-25_11-54-11 photo_2017-09-25_11-54-16 photo_2017-09-25_11-54-21

ویدئو مراسم شب چهارم: