پهلوان علی عسکر بافقی یزدی فرزند پهلوان کریم از پهلوانان سده 12 قمری در محله قلعه بافق به دنیا آمد . پهلوان کریم پدر که در بافق به زراعت و بنایی اشتغال داشت به یزد رفته و در کاروانسرای میدان شاه به دالانداری مشغول شد و زندگیش رونق گرفت و خانواده را نیز به یزد آورد. وقتی او در ید بود فرزندش ، علی عسکر دور از چشمان پدر به حضور پهلوان درویش محمد رسیده و با تشوق او با فنون کشتی و رزم آشنا گشته و در زورخانه میدان شاه ( تختی فعلی) مخفیانه به تمرین و ممارست پرداخت و جوانی قوی بنیه وسرآمد شد . شبی الاغ پدر را بر دوش گرفته به پشت بام می برد و صبح که پدر سراغ الاغش را می گیرد می گوید : پشت بام است و هر که بالا برده خودش هم پایین می آورد ودر مقابل دیدگان پدر آنرا دوش گرفته پایین می آورد ! پهلوان پدر ناگهان متوجه زور بازو و یال و کپال او می شود و شب او را به زورخانه برده و به مرشد معرفی می کند . مرشد می خندد . پدر می پرسد چرا می خندی ؟ می گوید بنشین و تماشا کن و علی عسکر لخت شده و 1000 شنا ، 1000 جفت میل ، 1000 جفت سنگ و کباده سنگین کشیده و با همگی کشتی گیران حاضر هم نبردی کرده و پشتشان را در برابر چشمان شاد و خیره پدر با خاک آشنا می سازد ! او همانند استادش شغل قصابی را اختیار می کند و با تمام پهلوانان شهرهای مختلف ایران کشتی می گیرد و سربلند ، آوازه قدرتش به پایتخت می رسد . فتحعلی شاه قاجار (1213 – 1182 خ) او را به تهران دعوت می کند . او با نوچه ها و خدم وحشم و با اسب زرین زینش به تهران می رود و همه پهلوانان آنجا را مغلوب توان و فن خود می کند . با دستور شاه مسابقه ای بین او و پهلوان پایتخت به نام پهلوان شریف چاله میدانی  در میدان ارگ با حضور شاه ، صاحب منصبان و رجال ، ورزشکاران ، نوازندگان و مردم تهران برگزار می شود . پهلوان علی عسکر بافقی پس از مدتی دست و پنجه نرم کردن ، حریف را بلند می کند که بر زمین بزند . حریف پایه تخت نوازندگان را که روی حوض میدان بود محکم می گیرد . پهلوان علی عسکر حریف را همراه تخت از جا می کند و نوازندگان سراریز حوض می شوند و مردم خندان و شگفت زده ، محو هنر نمایی او می شوند . شاه دستور توقف کشتی را می دهد و بازوبند پهلوانی ایران زمین به بازوان قدر قدرت پهلوان بافقی خودنمایی می کند .